ما انسان هستیم. پدر ، پدربزرگ ما و پدر پدر پدربزرگم چطور؟ بدون شک آنها هم انسان هستند. اما در مورد ۱۸۵ میلیون نسل قبل چطور؟ آن دیگر انسان نیست؛ آن یک ماهی است. تصور کنید که شما میتوانید از تمامی اجداد در طول زمان عکس بگیرید و این عکسها را روی هم قرار دهید. یعنی از پدرِ پدرِ پدرِ پدر … پدر خود. خوب، شما با این کار یه ستونی بلند از عکس ها دارید. ستونی به بلندی ۲ برابر قله ی اورست که شما بالای ستون هستید و جد بزرگ شما ماهی در کف ستون.
همینطور که در ستون عکس سیر میکنیم بیاید چند عکس را از این مجموعه بیرون بکشیم. هزار نسل قبل، ما فقط چند سانتیمتر سفر کردهایم. ده هزار نسل قبل ما دو قدم جلو رفته ایم و هنوز هم «انسان» مشاهده میکنیم، ولی نه به شکل قابل تشخیص امروزی. هفتاد و پنج هزار نسل قبل یا در واقع یک و نیم میلیون سال قبل دیگر انسانی مشاهده نمیکنیم. فقط یک میلیون و نیم نسل قبل جد ما، بیشتر شبیه به میمونهای امروزی بوده است؛ ولی هنوز جزو نخستیان است. پانزده میلیون نسل قبل پیش می رویم و جد ما بیشتر شبیه یک جونده درختی است تا یک میمون. بیایید به ۱۲۰ میلیون جد قبلتر برویم. این یعنی ما دوازده کیلومتر در این ستون به پایین رفتهایم. قطعا جد ما یک پستاندارِ غیر انسان مورچهخوار مانند است که هنوز جزو نخستیان نیست.
صد و شصت و پنج میلیون جدِ قبلتر، حتی یک پستاندار هم نیست. او یک مارمولک ماقبل تاریخ است که حتی قبل از دایناسورها وجود داشته . آنها هم آلبوم مخصوص به خودشان را دارند و همچنین ستون عکس مخصوص به خودشان که در جایی به ستون عکس ما اضافه میشود. در واقع هر گونه، ستون مخصوص به خودش را دارد که در جایی از مسیر چند شاخه میشود. حال ما ۱۸۵ میلیون نسل قبلتر در کنار جد ماهی خود هستیم. آیا هیچ شباهتی بین ما و جد ماهییمان مشاهده میکنید؟
پس اولین انسان کجای این ستون قرار دارد؟ باید جواب بدهیم که : «هیچ انسان نخستینی وجود ندارد». عکس شماره ۴۶۳۲ یک انسان است و عکس شماره ۷۹۲۲۱ یک هوموارکتوس. در هیچ نقطه خاصی یکی تبدیل به دیگری نشده است. هر عکسی که از این ستون بیرون بکشیم، خیلی شبیه عکس های مجاور خود است. هر نسل، گونه ی مشابه از نسل قبلی خود است و همچنین گونه ای مشابه با نسل بعد.
هومو ارکتوس ها، والدین هوموارکتوس دارند و همچنین فرزندانی هومو ارکتوس. ماهی ما هم مسلما پدرها و فرزندان ماهی دارد. شما به هیچ وجه نمی توانید لحظه ای را مشخص کنید که یک گونه تبدیل به گونهی دیگری شده باشد. چرا که این هرگز اتفاق نیفتاده است. همانطور که شما قبلا کودک بودهاید و حالا پیرتر شدهاید. ولی هیچ روز خاصی وجود ندارد که شما بعنوان یک کودک به رخت خواب رفته باشید و بهعنوان یک انسان پیر بیدار شده باشید.
هیچ انسان نخستینی وجود ندارد. این به نظر یک پارادوکس است. به نظر میرسد که این دلیلی برای نقض تئوری فرگشت است. ولی این واقعا کلیدی برای فهم چگونگی فرآیند فرگشت است. فرگشت مثل یک فیلم اتفاق میافتد. فریمهایی که سریع و به ترتیب حرکت میکنند و ما اغلب تغییراتی که در حال رخ دادن است را مشاهده نمیکنیم. هر وقت ما یک فسیل پیدا میکنیم، در واقع عکسی از زمان گذشته یافتهایم. با در نظر گرفتن این مسئله که در این بین فریمهای گمشدهی زیادی وجود دارد و ما مجبوریم تمام فیلم را بازسازی کنیم. زندگی در اصل همان چیزی است که در بین این عکسها اتفاق میافتد. به جای اینکه یک جاده هموار باشد، یک سفر است روی پلکانها که ما برای هر کدام نامی نهاده ایم.
نظرات شما عزیزان: